بررودکریز
بررودکریز

بررودکریز

روایت حجت‌الاسلام مصلحی از نفوذ در انتخابات

روایت حجت‌الاسلام مصلحی از نفوذ در انتخابات 

وزیر سابق اطلاعات گفت: دشمن با برنامه نفوذ جریانی تلاش می کند ملت ایران اسلامی را به اشتباه محاسبه ای بیاندازند تا به اهداف خود دست یابد.
به گزارش شهدای ایران، حجت الاسلام مصلحی شامگاه چهارشنبه در همایش بسیج 
فرهنگیان در مسجد خاتم الانبیا خمین افزود: دشمن بر روی جریان نفوذی سرمایه گذاری کرده تا لایه های مختلف مردم اعم از مسئولان و نخبگان، معتمدان و تشکلهای مردمی را دچار اشتباه محاسبه ای کند.

وی اظهارکرد: انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر نزدیک است و دشمن می کوشد در تصمیم مردم برای انتخاب اصلح اثر گذاری کند که خنثی کردن این توطئه بصیرت و هوشمندی را می طلبد.

وی بیان کرد: اشتباه محاسبه ای یعنی این که عده ای برای کسب آرا شعار دهند همه معضلات کشور ناشی از تحریم ها و ارتباط نداشتن با آمریکا است و این تحریمها است که کشور را از پا درآورده است.

مصلحی، با اشاره به هشدار مقام معظم رهبری در 14 خرداد 94بیان کرد:رهبر معظم انقلاب اسلامی جمله ای را در این سخنرانی بیان کردند که اگر راه امام گم شود یا با غفلت و به صورت عمد کنار گذاشته شود، ملت ایران سیلی بزرگی می خورد.

حجت الاسلام مصلحی افزود: این جمله خطاب به نسل سوم و چهارم انقلاب است که امام را ندیدند و با مشی بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی آشنایی رودررو ندارند و اکنون دشمن با طراحی تلاش می کند که نسل جوان نظام جمهوری اسلامی ایران را از آرمان ها و ارزش ها دور کند.

وی بیان کرد: انتشار دیدگاه ها و زوایای شخصیتی و تفکر امام راحل در تمامی لایه های جامعه ضروریست تا نسل جوان انقلاب شفاف و صریح با مواضع و مسیر صحیح آشنا شود و به آن عمل کند.

وزیر سابق اطلاعات گفت: زندگی اشرافی گری، حسادت و بی اخلاقی از موارد غفلت از راه امام راحل است و باید با جدیت برای زدودن آن ها از مسیر انقلاب اسلامی تلاش کرد.

وی گفت: شناختن چهره نفوذی های دشمن یکی از واجبات است چرا که این قشر می کوشند انقلاب را از مسیر واقعی آن دور کنند و مقام معظم رهبری نیز در این خصوص هشدار داده اند.

مصلحی اظهارکرد: نفوذ دشمن در دو سطح موردی و جریانی است که هوشیاری در هر دو مورد ضروریست.

وی گفت : در انتخابات آینده همه باید دقت کنیم به کسی رای بدهیم که چارچوب و نظام فکریش در راستای حل معضلات ،توسعه و رفع گرانی و بیکاری و تعهد به آرمان های نظام باشد و در این انتخاب مهم و اساسی دچار اشتباه محاسبه ای نشویم.

جنایت بعثی‌ها در سوسنگرد از زبان سرباز عراقی

کد خبر: ۱۳۱۴۰۰
 

جنایت بعثی‌ها در سوسنگرد از زبان سرباز عراقی 

مادر و دختر به هر طرف که می‌دویدند با سربازان ما مواجه می‌شدند یا انفجار خمپاره‌ای آنان را به زمین می‌چسباند.
به گزارش شهدای ایران  به نقل از ایسنا،«مهند» از سربازان واحد کماندویی ارتش عراق بود که در ماجرای حمله به سوسنگرد حضور داشته است. او در کتاتب خاطراتش روایت کرده است:«در ورودی شهر، چند پاسدار را دیدم. آن‌ها پس از مشاهده ما کمین گرفتند و جنگ تن به تن درگرفت. دود و غبار از گوشه و کنار شهر بلند بود و صدای انفجار و شلیک گلوله لحظه‌ای قطع نمی‌شد. کماندوها به شهر ریخته بودند و هر کاری که برای ویرانی و کشتار مردم می‌توانستند، انجام می‌دادند. چند لحظه بعد در خیابان اصلی، متوجه خانواده‌ای شدم.

طفل پنج ساله در آغوش مادرش به شدت گریه می‌کرد. دست چپش از بازو ترکش خورده بود و خونریزی داشت. مادر و دختر به هر طرف که می‌دویدند با سربازان ما مواجه می‌شدند یا انفجار خمپاره‌ای آنان را به زمین می‌چسباند. وقتی آن‌ها را مستأصل و درمانده دیدم خودم را به آن‌ها رساندم و رو به مادر کردم و گفتم که شیعه‌ام و اهل کربلا .گفتم از من نترسید و اجازه دهید پسر کوچکتان را به بهداری برسانم تا زخمش را پانسمان کنند. از آنان خواستم که به من اعتماد کنند. اما اعتماد نکردند و از من خواستند از آن جا دور شوم. پس از کمی صحبت، اعتماد مادر طفل را جلب کردم ولی دخترش که تقریباً۱۸ساله بود قبول نکرد. او می‌گفت لازم نکرده که عراقی‌ها ما را معالجه کنند. در ادامه حرف‌هایش اضافه کرد که اگر شما می‌خواستید ما را معالجه کنید چرا این طور وحشیانه به شهر ما حمله کردید.

جوابی نداشتم و نمی‌دانستم چه بگویم. من در  آن لحظه خودم را گناهکار می‌دانستم. گروهبان سومی داشتیم به نام «عبدالامیر خشام» اهل ناصریه،گفت: «بیا، بیا با هم برویم داخل خانه.» داخل کوچه شدیم و با شکستن در، به خانه رفتیم. در یکی از اتاق‌ها، کنار پنجره، پیرمردی روی صندلی نشسته بود، یک پا هم نداشت. اتاق به هم ریخته و تاریک بود. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد شال سبز دور گردن پیرمرد بود، فکر کردم که حتماً سید است. گروهبان عبدالامیر پس از من وارد اتاق شد. با دیدن پیرمرد یکه خورد. پیرمرد با چشمان پرجاذبه‌اش نگاه مان می‌کرد. گروهبان عبدالامیر جلوتر رفت و در مقابل پیرمرد ایستاد. پیرمرد یکریز نگاهش کرد. گروهبان کلاشینکف خود را بالا آورد. بعد دهانه لوله را روی سینه پیرمرد جابه‌جا کرد. من پشت سر گروهبان بودم.

احساس کردم که آن‌ها چشم در چشم هم دوخته‌اند و ذره‌ای ترس و واهمه در پیرمرد نیست. لحظه‌ها به سختی سپری می‌شد. ناگهان ۵ یا ۶ گلوله از کلاشینکف گروهبان عبدالامیر در سینه پیرمرد نشست. پیرمرد در میان دود و باروت از روی صندلی به زمین غلتید. در همین حال شال سبز از گردنش باز شد و روی خون‌ها افتاد. کمی بعد، به افراد خودمان ملحق شدم و اصلاً حال طبیعی نداشتم. به هر جا نگاه می‌کردم جسد و خون بود. شهر هر لحظه ویران‌ترمی‌شد. مردم شهر روی دیوار و در خانه‌ها با عجله نوشته بودند: «امانة الله و رسوله» در خانه‌های بسیاری قرآن و نهج‌البلاغه را دیدم و همین طور کتاب‌های اسلامی را. همه این‌ها در حالی بود که در تبلیغات به ما می‌گفتندایرانی‌ها آتش‌پرست و مجوس هستند.»
 
 


اربعین حسینی تسلیت باد


باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین
این چه شوری ست که از یاد تو برپاست حسین
این چه رازی ست که صد شعله فرو مرد و هنوز
روشن از داغ تو ظلمت کده ماست حسین

 

اربعین حسینی تسلیت باد

 

 

اربعین حسینی تسلیت باد

 

 

متن تسلیت اربعین حسینی

 


 

اربعین حسینی تسلیت باد

 


دلا کوی حسین عرش زمین است
مطاف و کعبه دل ها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند
حسین بن علی، آن را نگین است

 

 

 

اربعین حسینی تسلیت باد

 

 

متن تسلیت اربعین حسینی

 

 

 

 

 

 

 


 

متن تسلیت اربعین حسینی

 

 









باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین
این چه شوری ست که از یاد تو برپاست حسین
این چه رازی ست که صد شعله فرو مرد و هنوز
روشن از داغ تو ظلمت کده ماست حسین

 

 

 

اربعین حسینی

 


تسلیت باد

 

 

 

 

 

دل ما در پی آن کاروان است
که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است
که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دل ها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است

 

 

 

اربعین حسینی تسلیت باد

 

 

 

 

متن تسلیت اربعین حسینی