تصاویر دیدنی از "شهید خزایی" خبرنگار صدا و سیما

کد خبر: 71324
 

تصاویر دیدنی از "شهید خزایی" خبرنگار صدا و سیما

 
انتهای پیام

تاریخ اماکن عتبات عالیات (67) از کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

کاظمین

 

80860015015857239427.jpg;

 

 

 

 

 

این شهر سومین شهر مقدس عراق پس از نجف وکربلا است ودر شمال غربی بغداد ودر سمت غرب رود خانه دجله قرار گرفته است .علت نام گذاری آن به کاظمین ،وجود مقدس امام کاظم ع) حضرت موسی بن جعفر (ع) ونوه بز رگوارشان حضرت امام جواد (ع) است که برابر عرف ادبی وجهت احترام به امام هفتم (ع) هردوی این بزرگواران به نام کاظمین تثنیه بسته اند واین شهر نیز به همین نام شهرت یافته است.واماکن زیارتی این شهر عبارتند از:

 

1-      حرم مطهر امام کاظم (ع)

نام مبارکش : موسی و لقب آن حضرت کاظم(  ع )وکنیه وی، ابوالحسن و ابوابراهیم وبه باب الحوائج معروف است. نام پدر، جعفر(ع)،و مادرش حمیده است ،  تولد آن بزرگوار روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجری قمری در مکانی به نام ،ابواء، بین راه مدینه ومکه اتفاق افتاده است.پس از رسیدن به دوران رشد اقدام به ازواج نمودند و یکی از زنان ایشان تکتم، حمیده یا نجمه  مادرحضرت رضا ( ع ) است .فرزندان حضرت موسی  بن جعفر را 37تن نوشته اند: 19پسر و 18دختر، ارشد آنها حضرت علی بن موسی  الرضا ( ع ) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .و یکی از دخترانش به نام فاطمه معصومه س) که برای دیدار برادرش، امام رضا (ع)، عازم ایران شده بود، در شهر قم مریض شد و پس از چند روز بیماری، درگذشت و در این شهر مدفون است.در زمان حیات پدر بزرگوارشان امام صادق (ع)عده ای  از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان،فرزندشان، اسماعیل امام ، خواهد شد.البته خود اسماعیل چنین ادعائی نداشت وفردی مورد تأیید امام صادق( ع) بود،ایشان در زمان حیات پدر از دنیا رفته ودر قبرستان بقیع دفن شده است، ولی این افراد مرگ او را باور نکردند و او را به عنوان امام خود می دانستند. وفرقه اسماعیلیه از آن روز به وجود آمد ، درنهایت پس از شهادت امام صادق( ع ) به دست خلیفه وقت منصور عباسی  در شوال سال ۱۴۸ هجری قمری امام کاظم( ع) در 21سالگی به مقام بلند امامت رسید ،  زمان امامت آن حضرت که سی و پنج سال ادامه داشت. درزمان سه خلیفه عباسی ،منصور،هادی  وهارون واقع شد. در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی[1]  که مصادف با نخستین سالهای امامت ایشان بود بسیاری از سادات وبزرگان را به شهادت رساندند،داستان دردناک شهادت شهدای فخ در زمان هادی عباسی[2] به رهبری حسین بن علی از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) درمکه مکرمه یک از این وقایع است. این خلفای ستمگر صدها ،سید را زیر دیوارهای و میان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نیز در تاریکی زندانها حبس کردند و به قتل رساندند حدود سیزده سال از امامت ایشان د ر زمان خلافت هارون بود.وی در یکی از ملاقاتها ی خود به امام کاظم( ع) پیشنهاد کرد فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت، وقتی اصرار زیاد کرد فرمود می‏پذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می‏کنم به من واگذاری. هارون  گفت حدود آن چیست؟امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه و حد چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می‏ماند؟امام فرمود: می‏دانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد ،یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است، نفوذمعنوی امام (ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین صدراعظم و وزیر دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر(  ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل می کردند ،آنها از  این نفوذ ها هراس داشتند. هارون کمر به قتل موسی بن جعفر(ع)بست.و عجیب آنکه خلفای عباسی همه  این جنایتها را زیرپوشش اسلام، و تحت عنوان فروخواباندن فتنه دربین امت اسلامی انجام می دادند.اودربازگشت از سفرحج در کنار قبر حضرت رسول(ص)گفت یا رسول اللّه (ص) از تو پوزش می‏خواهم که موسی بن جعفر (ع) را به زندان می‏افکنم زیرا او می‏خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد.  امام کاظم( ع) پس از تصدی مقام امامت چندین بار توسط خلفای عباسی دستگیر و زندانی گردید. برخی مدت زندان را تا چهارده سال ذکر کرده اند وگفته اند در دوران خلافت هارون الرشید، به مدت چهار سال زندانی بوده است. هارون از جوار روضه منوره پیامبر گرامی اسلام (ص)،  دستور داد تا امام (ع) را از مسجد بیرون آورده  و مخفیانه ، با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسی بن جعفر بن منصور حاکم بصره ، نوشت ، یک سال امام کاظم ( ع ) را زندانی کند ،وپس از آن وی را به قتل برساند.عیسی از انجام دادن این قتل عذر

خواست . هارون[3] امام (ع) را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد . مدتی حضرت کاظم  (ع ) در زندان فضل بود .در این مدت پیوسته به عبادت و راز و نیاز باخداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست . چندین سال امام ( ع ) از این زندان به آن زندان انتقال می یافت واین جمله را زیاد تکرار می کرد :  اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب یعنی خداوندا درهنگام  مرگ راحتی و در برابر حساب اعمال عفو ت را به من ارزانی دار.سرانجام آن امام بزرگوار در25 رجب سال 183هجری قمری در سن 55سالگی به دست مردی جنایتکار به نام سندی بن شاهک به دستور هارون مسموم و شهید شد بدن مطهر آن امام (ع) بزرگوار را در مقابر قریش در نزدیکی بغداد  به خاک سپردند . وبه علت آن وجود مطهر شهر کاظمین تأسیس گردید وحرم آن بزرگوار قبله دلها گردید.

 

[1] - منصور خلیفه عباسی نامش عبدالله، کنیه‌اش ابوجعفر و لقبش منصور بود و پسوند دوانیقی را از آن جهت به‌دنبال لقب او آورده‌اند که بسیار حسابگر و بخیل بود و بر کوچک‌ترین اجزاء که دانه و حبه باشد حساب می‌کرد از او ششصد میلیون درهم و چهارده میلیون دینار به جا مانده وی به خست و سخت گیری بسیار مشهور بود ،طوری که خود شخصاً سکه‌ها میشمرد.وی ده سال از برادرش سفاح بزرگ تر بود و در روزگار خلافت وی، قدرت بسیاری داشت. او در خراسان، برای سفاح بیعت گرفت و پس از مرگ وی در سال 138 هجری قمری به خلافت رسیداو اولین کسی بود که منجمان را در دستگاه حکومتی وارد ساخت و کتاب‌های سریانی و دیگر زبان‌ها را به زبان عربی ترجمه کرد، از جمله اقلیدس و کلیله و دمنه وی دشمنی شدیدی با اهل بیت( ع) و فرزندان پیامبر (ص) داشت و جنایات و کشتار او نسبت به اولاد امام حسن مجتبی (ع) و سایر سادات از صفحات غم انگیز، دردناک و شرم اّور تاریخ است ،اّزار و اذیت‌هایش نسبت به امام صادق (ع ) در کتب تاریخ آمده است. سرانجام نیز دستور داد اّن حضرت را مسموم کردند و به شهادت رساندند. در سال 137 هجری قمری ابومسلم فرماندار خراسان را بدون همراه به دربار خود احضار کرد و او را به قتل رساند.. همه عموهای خود را به نوعی از مناصب مهمی که داشتند خلع کرد و دبیرآنان، ابن مقفع را که متفکری شجاع و در عین حال مترجم کتاب کلیله و دمنه بود به قتل رساند افرادی از خاندان خلافت که در اطراف خلیفه می‏زیستند و گمان آن می‏رفت که هوای رسیدن به خلافت دارند، به تدریج از کار برکنار شدند و خدمت‌گزارانی گمنام و غالباً بندگان آزادشده جای آنان را گرفتند،منصوردر آغاز کار در نزدیکی کوفه مسکن گزیدو در همین محل دژی به نام هاشمیه بنا کرد که محل آن تا کنون شناخته نشده است

 

لکن به زودی توجهش معطوف بغداد شد که خوشی آب و هوا، راحتی تهیه وسایل زندگی و موقعیت ممتاز سوق‌الجیشی از مزایای آن بود. منصور در سال ۱۴۵ هجری قمری پایتخت عباسیان را از هاشمیه که در نزدیکی کوفه مرکز تجمع هواداران علویان بود به بغداد انتقال داد.بغداد دهی از دهستانهای تیسفون بود که معنی لغوی آن داده بغ(خداداد) می‌شود، درآنجا ارگ سلطنتی به فرمان او بنا شد و بعدها لقب شهر آرامش، مدینة السلام، یافت و این ارگ در محلی قرار داشت که دو نهر دجله و فرات نزدیک‌ترین فاصله را با یک‌دیگر داشتند. در 145  هجری قمری خلیفه در مقر جدید خود در نزدیکی مسجد عظیم و در میان میدان مربع شکل بزرگی مستقر شد. وقتی در سال ۱۴۶ هجری قمری خواست شهر بغداد را احداث کند تصمیم گرفت که ایوان مداین را ویران کند اما وی را ،از این کار منصرف ساختند منصوردر زمان حکومت خود آنکارا، دماوند و طبرستان را نیز فتح کرد. مدت خلافتش حدود بیست و دو سال بود و 63 سال عمر کرد، سرانجام در ششم ذی الحجه 158 هجری قمری در راه مکه از دنیا رفت و در منطقه حجون که اکنون نزدیک مسجد جن در شهر مکه واقع است به خاک سپرده شد.

 

 

[2] - موسی عباسی  فرزند مهدی ملقب به هادی ،برادرش هارون ونام مادرشان خیزران است وی درسال 169 هجری قمری 25 سالگی به خلافت رسید ، هادی علویان را تحت فشار قرار داد،  مقرری‌ها و بخشش‌هایی را که پدرش مهدی برای آنان تعیین کرده بود قطع کرد و به والیان اطراف و اکناف نوشت که آنان را تعقیب کنند و نزد او بفرستند در این دوران علویان منطقه حجاز به پیشوایی حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی (ع)  در قیام خود شکست خورده و در سرزمین فخ با یارانش مظلومانه به شهادت رسیدند، اسیران و سرهای بریده را نزد هادی، سومین خلیفه عباسی فرستادند. او همه اسیران  را به قتل رساند و گفت: همه اینها زیر سر موسی کاظم است. خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم علی بن یقطین به سرعت تمام ماجرا را در نامه‌ای برای امام هفتم( ع)گزارش کرد. امام اصحاب و شیعیان و اهل بیت را جمع نمود و نامه علی بن یقطین را خواند و سپس فرمود نگران نباشید؛ اولین نامه‌ای که از عراق به مدینه برسد، خبر مرگ هادی را خواهد آورد.گفتند: از کجا می‌دانید؟ فرمود: من پس از نماز، رسول خدا را در خواب دیدم و شکایت هادی عباسی را به او کردم. رسول الله (ص) به من فرمود :مطمئن باش که خداوند نمی‌گذارد دست هادی عباسی به تو برسد. سپس دست مرا گرفت و فرمود: خداوند همین حالا دشمنت را هلاک کرد. مدتی نگذشت که خبر مرگ هادی از عراق رسید.اوناگهان در سن بیست و پنج سالگی درسال 170 هجری قمری پس از یک‌سال و اندی خلافت از دنیا رفت اودر همان مدت کوتاه خلافت جنایات فراوانی مرتکب شد و علت مرگش نفرینی بود که حضرت موسی بن جعفر (ع )در حق او فرمود.

 

[3] - هارون خلیفه عباسی در سال 148 هجری قمری در منطقۀ ری بدنیا آمد. پدرش در آن زمان امیر منطقۀ ری و خراسان بود. کنیۀ هارون ابوجعفر  ونام پدرش محمد المهدی واز نوادگان عبد الله بن عباس است مادر وی کنیزی یمنی به نام خیزران بود. هارون در سال 170 هجری بامرگ برادرش هادی به خلافت رسید او به ظاهر خود را پایبند به قوانین شرع نشان می داد و سعی می‌کرد  به اعمال خود صبغه شرعی بدهد. هارون می‌دانست که امام موسی بن جعفر (ع) و پیروانش او را غاصب خلافت می‌دانند و لذا اگر روزی قدرت به دست شیعیان بیفتد در براندازی حکومت وی درنگ نخواهند کرد، لذا سعی می‌کرد خود را مدافع و حامی حضرت جلوه دهد تا با این حیله هم خود را به ایشان نزدیک کرده و وی را تحت نظارت خود داشته باشد و هم در انظار عمومی مردم وجهه مثبتی پیدا کند.روزی هارون به آن حضرت اعلام کرد، حاضرم فدک را بازگردانم. امام فرمود: به شرطی حاضرم که آنرا با تمام حدود و مرزهایش تحویل بگیرم و اگر مرزهای واقعی آن را بگویم تو آن را باز نمی‌گردانی. هارون به حضرت اصرار کرد و سوگند یاد کرد که چنین کاری را انجام می‌دهد. حضرت  تمامی حدود کشور اسلامی را بیان فرمودند، هارون خشمگین شده، گفت: با این ترتیب برای ما چیزی باقی نمی‌ماند. امام فرمود: می‌دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم حضرت با این حرکت به هارون و همه اطرافیان فهماند که مراد آنان از فدک مجموعه خلافت و حکومت است.هارون به دلیل ترسی که از شیعیان و قیام آنها داشت، به شدت آنان را سرکوب می‌کرد و آنان را تک تک و بصورت جمعی قتل عام می‌کرد، حمید بن قحطبه استاندار منصوب از طرف هارون در طوس می‌گوید:هارون در نیمه شبی مرا خواست و پس از گفتگوهایی مرا با غلامی مخصوص فرستاد و من به دستور داد، شصت نفر از ذرّیّه پاک فاطمه س) را سر بریدم و به چاه انداختم.

 

 لکن تمام  این خونریزی ها را در نقاب شرع اسلام و به بهانه حفظ مصالح مسلمین انجام می‌داد.بزرگترین لکه ننگ هارون، زندانی کردن حضرت امام موسی کاظم( ع) و به شهادت رساندن ایشان است که، پس از انجام مناسک حج دستور داد امام را دستگیر کنند. قبل ازآن هارون کنار قبر پیامبر ص) در مدینه رفت و به آن حضرت شکایت کرده و از تصمیم خود مبنی بر دستگیری فرزندش حضرت امام موسی کاظم (ع) عذرخواهی نمود. وپس از آن دستور دستگیری حضرت  را صادر نمود ،وایشان به مدت یکسال در بصره زندانی بود وهمواره سیاست هارون بر قتل امام( ع) بود، که بعلت انصراف عیسی بن جعفر بن منصور والی بصره از کشتن امام (ع)، هارون دستورداد امام را به زندان بغداد منتقل کردند. و پس از عوض شدن زندانبانان و والیان مختلف به علت سرپیچی از دستور هارون، بالاخره حضرت موسی بن جعفر (ع )را در سال 183 هجری قمری  در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسانید.هارون فرزندش محمد امین را که مادرش زبیده بود ولیعهد خود قرار داده  و از مردم برای او بیعت گرفت. وپسر دیگرش عبدالله مأمون را که  مادرش مراجل بود ولیعهد دوم خود قرار داد.سرانجام در سال 193هجری قمری در پی رسیدن گزارشی مبنی بر انقلاب مردم خراسان، هارون به همراه مأمون که از طرف پدر والی خراسان نیز بود به سمت آن دیار حرکت کرد و امین را در بغداد باقی گذاشت. هارون پس از آرام کردن اوضاع در سال 193هجری قمری در طوس درگذشت ودرباغ حمید بن قحطبه جائی که پائین پای حضرت امام رضا( ع) است دفن گردید .

 

 

 

تاریخ اماکن عتبات عالیات (67) از کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی



تاریخ اماکن عتبات عالیات (66) از کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

شیخ عباس قمی معروف به محدث قمی

 

 

80860015015857239427.jpg;

 

 

 

 

شیخ عباس قمی معروف به محدث قمی فرزندکربلائی محمد رضا  ازکسبه متدین قم ومادرش نیز زنی مؤمن که نقل شده است در مدت دوسال بدون طهارت به وی شیر نداده است ،شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ ه‍جری قمری (۱۲۵۴ هجری شمسی) در قم متولد شده است،وی دوران کودکی را درقم پشت سر گذاشت وتحصیلات مقدماتی خویش را در همان شهر آغار کرد.  سرانجام در سال ۱۳۱۶ هجری  قمری در سن 22 سالگی برای تکمیل تحصیلات در سطوح عالی فقه و اصول به حوزه علمیه نجف رهسپار شد و از فقیه و محدث ‌بزرگ آن عصر حسین بن محمدتقی طبرسی معروف به محدث نوری کسب فیض کرد. وی در سال ۱۳۱۸ هجری قمری به مکه مکرمه مشرف شد سپس به سوی وطن خویش قم مراجعت کرد، اما پس از دیدار با والدین و خویشان دوباره رهسپار نجف اشرف شد،شیخ عباس در سال 1322 هجری قمری به قم مراجعت کرد و در سال 1332 هجری قمری همزمان با هجرت مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی از عتبات عالیات به مشهد مقدس، ایشان هم از قم عازم مشهد شد و در آن جا به پیشنهاد آیةالله قمی با دختر برادر ایشان، ازدواج کرد و چهار فرزند او ثمره همین ازدواج است . محدث قمی در مشهد برای سومین بار توفیق سفر به خانه خدا را پیدا کرد و این سفر او که با کشتی انجام گرفت شش ماه طول کشید، محدث قمی حدود 12 سال در مشهد مقدس اقامت کرد و بعد از مدتی به همدان و سپس به قم رفت و بعد از واقعه گوهر شاد به نجف عزیمت کرده و تا پایان عمر خویش در آنجا ماند آثار شیخ عباس قمی  کتابهای بسیاری است که در مجموع به ۶۳ جلد می‌رسد از جمله مفاتیح الجنان،منتهی الآمال،نفس المهموم، ومثال آنها، سرانجام نیمه های شب سه شنبه 22 ذی الحجه سال 1359 قمری در سن 65 سالگی دعوت حق را لبیک گفته و به لقاء الله پیوست و در صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع)دفن گردید.

 

 

 

 

 

تاریخ اماکن عتبات عالیات (66) از کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

پیکرم را در پارک خورشید تدفین کنید

 
 
پیکرم را در پارک خورشید تدفین کنید
 
 
کد خبر : 1903985
 
 
 

 

مسئول اطلاعات تیپ یک لشکر فاطمیون هم آسمانی شد؛

مراسم وداع با شهید «جواد جهانی» امشب برگزار می‌شود/ پیکرم را در پارک خورشید تدفین کنید

مراسم وداع با شهید جواد جهانی امشب در مسجد المنتظر برگزار و در روز چهارشنبه تشییع می‌شود.
 
 
۱۳۹۵۰۸۲۳۲۲۴۵۵۰۸۲۰۹۱۹۸۲۷۴

به گزارش مشهدپیام، شهید مدافع حرم جواد جهانی مسئول اطلاعات تیپ یک لشکر فاطمیون در نبرد با تروریست‌های تکفیری در حلب سوریه به جمع یاران شهید خود پیوست.

 

این شهید به همراه حسین حریری و محسن خزایی در محل مدرسه حکمت حومه حلب در پی برخورد راکت موشک از سوی نیروهای داعش به شهادت رسیدند.

 

مراسم وداع با این شهید امشب ساعت ۱۹:۳۰ در مسجد المنتظر برپا می‌شود و همچنین مراسم تشییع پیکر این شهید روز چهارشنبه ساعت ۹ صبح از مقابل مهدیه مشهد به سمت حرم مطهر رضوی خواهد بود.

 

در فرازی از وصیت نامه شهید جواد جهانی آمده: از مسئولان شهری تقاضا دارم که پیکرم را بعد از شهادت در محل پارک خورشید مشهد یا ارتفاعاتی که در مجاورت میدان سلمان مشهد است به خاک بسپارند تا شاید به احترام وجود پیکر شهیدی در آن منطقه برخی از ناهنجار‌های اجتماعی رعایت شود.

 

شاید در زمان حیاتم قدم مثبتی برای اسلام برنداشته باشم ولی پس از شهادت با تدفین پیکرش در محلی عمومی شاید افرادی که مسیر خود را گم کرده‌اند بتوانند دوباره راه درست را پیدا کنند.

 

انتهای پیام/