دندانپزشکی به سعی قانون!/ معرفی دندانپزشک حقوقدان
دکتر ذبیحالله واحدی
زادۀ سال ۱۳۳۹ در کاشمر هستم و سال ۱۳۷۱ از دانشکدۀ دندانپزشکی مشهد فارغالتحصیل شدم.
نخست در دادگستری به کار پرداختم سپس به دنبال فراگیری رشته دندانپزشکی
رفتم. در دهۀ شصت که در پست دادیاری در دادگستری کار میکردم، حقوقم تنها ۵
هزار تومان بود که با آن به سختی میشد هزینههای زندگی را تامین کرد. از
طرفی من از نظر اخلاق فردی، دوست داشتم استقلال فکری داشته باشم و مستقل
اظهار نظر کنم، بدیهی است این منش، نیاز به امنیت شغلی و اقتصادی داشت و
دارد. با همین دلایل، یعنی تامین بهتر زندگی و بینیازی از حقوق کار دولتی،
تصمیم گرفتم در رشتۀ دندانپزشکی تحصیل کنم. ابتدا با مرخصیهای اداری
استحقاقی و در سالهای آخر با مرخصی بدون حقوق از محل کارم که آن زمان
سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان بود، با سختی و مشقت و با لطف الهی
توانستم در رشتۀ دندانپزشکی تحصیل کنم و در سال ۷۱ فارغالتحصیل شدم. نظر
به سابقۀ تحصیل و تجربهای که توأمان در رشتههای حقوق و دندانپزشکی
داشتم، گرایش به مطالعه در زمینههای حقوق پزشکی پیدا کردم و به همین جهت
از سال ۷۶ که به تهران آمدم، همه ساله در کنگرههای دندانپزشکی با موضوعات
گوناگون در زمینۀ حقوق، مقاله و سخنرانی داشتهام. پیش از آن هم در دوران
طرح نیروی انسانی به عنوان مدیر حقوقی دانشگاه علوم پزشکی به مدت دو سال در
خدمت همکاران محترم اداری، درمانی و آموزشی آن دانشگاه بودم.
در دهۀ شصت به عنوان دادیار در حوزۀ قضایی استان خراسان شاغل و در سالهای
۷۲ تا ۷۴ مدیر امور حقوقی دانشگاه علوم پزشکی مشهد بودم. همزمان به عنوان
مربی در مرکز بهداشتکاران دهان و دندان فعالیت میکردم. در همان زمان به
صورت پاره وقت به عنوان رییس شعبه تجدید نظر تعزیرات حکومتی و معاون مدیر
کل تعزیرات حکومتی خراسان در خارج از ساعات اداری به پروندههای تعزیراتی
امور بهداشتی و درمانی رسیدگی میکردم. در دوران کار در دانشگاه علوم پزشکی
مشهد به عنوان رییس دفتر حقوقی، موفق شدم جایگاه دفتر حقوقی را از نظر
ایفای نقش در تصمیمها و اقدامهای دانشگاه ارتقا دهم، چون دفاتر حقوقی در
ادارهها، مخصوصا در دانشگاههای علوم پزشکی، نقش فعالی و ابتدایی در امور
ندارند و هرگاه مشکلی حقوقی پیش میآید، کار به دفتر حقوقی واگذار میشود
تا مشکل را حل کند. در این مدت اقدامهای حقوقی فراوانی به نفع دانشگاه،
کارکنان و اعضای هیات علمی انجام دادم که جای بحث مستقلی دارد. سال ۷۶ به
تهران آمدم و در سازمان بازرسی کل کشور به عنوان بازرس قضایی مشغول خدمت
شدم. حوزۀ کاری من در سازمان بازرسی، امور بهداشت و درمان بود که به بازرسی
دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور و سازمانهای تابعه میپرداختیم. در
سال ۸۲ به دیوان عدالت اداری منتقل شدم. ابتدا به عنوان دادرس و رییس شعبه
ششم و سپس در شعبه چهارم تجدیدنظر به عنوان مستشار. پس از تغییر قانون
دیوان عدالت اداری در سال۸۵ تاکنون، به عنوان رییس شعبه سوم در خدمت دستگاه
قضایی هستم. عمدۀ پروندههایی که ما در این شعبه رسیدگی میکنیم، مربوط به
مسائل استخدامی و عملکرد مراکز آموزشی و درمانی است. افزون بر آن،
شکایتهای داروخانهداران و موسسان مراکز درمانی و آزمایشگاهی هم در کنار
آنها هست؛ البته در طول این مدت همواره به عنوان دندانپزشک عمومی در مطب
خودم مشغول کار بودهام و در یکی از دانشکدههای دندانپزشکی هم
دندانپزشکی قانونی تدریس میکنم. در انجمنهای علمی هم در جهت آموزش امور
حقوقی با همکاران خودم هم همکاری دارم.
منبع:دندانه
http://barrud./posts/
احمداسماعیلی کریزی
یک روز داخل بقیع درجمع زائران مقابل قبور مطهرائمه(علیهم السلام) سر پا ایستاده و مشغول خواندن زیارت جامعة کبیره بودم و آن را آهسته و شمرده، طوری که برای زائرین هم قابل استفاده باشد، میخواندم. ظاهرا یکی از مأمورین سعودی هم مراقب ما بود. وقتی که رسیدم به جمله: بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه. یک مرتبه مچ دستم را محکم گرفت و پرسید: من یمسک السماء( یعنی چه کسی آسمان را نگه داشت است) من هم. با آرامش،گفتم: الله. ایشان خیال کرد من پاسخ خواهم داد که امامان. تا بگوید شماها مشرک هستید. ولی وقتی پاسخی شنید که دیگر نمیتوانست بهانهای بیاورد، دست مرا گرفت و از بقیع بیرون کرد و گفت: زیارتنامه نخوان. گفتم: همه دارند میخوانند. گفت: تو نباید بخوانی.
بین الحرمین مدینه، در جمع زایرین رو به قبله نشسته بودیم و من داشتم زیارتنامه میخواندم. آخرهای دعا دو نفر مأمور آمدند و گفتند: نخوانید. اشاره کردم که تمام شد. بعد به عربی چند تا دعا کردم: اللهم انصرالاسلام و اهله و اخذل الکفر و اهله. یک مر تبه ما مورآمد، دست مرا از داخل جمعیت گرفت، شروع کرد، بردن به طرف پاسگاه پلیس. چند قدمی که رفتم. دیدم کاروان همه نشستهاند و کسی با من نمیآید. فقط حاجیه خانم پشت سرم میآمد. سوال کردم؟ من که خلافی مرتکب نشدهام، چرا مرا میبرید؟ یکی از آنها گفت: مقصودت از کلمه و اخذل الکفر و اهله کیست. گفتم: کفار مانند اسرائیل و سایر دشمنان اسلام. گفت: نه مقصودت ما بودیم و من مجبور شدم قسم جلاله خوردم که مقصودم شما نبودید و واقعا هم مقصودم آنها نبود. سپس اینجانب را رها کردند.
در مدینه تصمیم گرفتم، از یکی از داد گاههای سعودی که تحت عنوان مجمع المحاکم الشرع تابلو داشت، بازدید نمایم. جلو درب ورودی رفتم. فردی با محاسن نسبتا سفیدی از آنجا خارج شد. به او سلام کردم و احوالش را پرسیدم و خودم را معرفی کردم.گفتم: من در ایران قاضی هستم و می خواهم، دادگاههای شما را ببینم.گفت: نمیشود ممنوع است. گفتم چرا؟ گفت قضاوت ما شرعی است و قضاوت شما غیرشرعی است. گفتم: نه ما بر طبق قرآن حکم میکنیم و قضاوتمان کاملاً شرعی است. در حا لی که درب ماشینش را باز کرده بود و داشت داخل ماشین مینشست گفت: انتم تنکرون القرآن. یعنی شما منکر قرآن هستید وآن را قبول ندارید. گفت و سریعاً رفت و فرصت پاسخ هم نداد.
البته اینها بخشی از خاطرات بود. و به امید خداوند بقیه خاطرات را در فرصتهای آینده جمعآوری خواهم کرد. با عرض پوزش از همه خوانندگان محترم نسبت به خطاها و اشتباهات احتمالی این نوشته امیدوارم با انتقادات خود مارا در جهت ارتقاء مطالب یاری فرمایید.
وَالسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمةُ الله و بَرَکاتُهُ
مقدمه
برمبنای حکمت الهی ورعایت مصالح جهان خلقت ، خداوند قادر متعال باب علم به سوی آینده را به روی ما بسته است، وعلم مطلق از آن خداونداست، بنا بر این هیچ کس به طور دقیق نمی داند که در آینده تاریخ چه مسائلی پیش خواهد آمد وچه حوادثی اتفاق می افتدو جزئیات آن چیست ،ونتیجه آن چه خواهد شد، آنچه را دانشمندان پیشگوئی می کنند نوعا موارد علمی کوچک ومحدودی است که خداوند اسباب ووسائل آن را در اختیار بشر قرار داده است واز راه پیشرفت علم وتجربه، به نتایجی رسیده است ، مانند عمل سونو گرافی که پسر بودن یادختر بودن طفل را در برهه ای از زمان بار داری مشخص می کند، واین ها منافاتی با انسداد راه علم به آینده برای بشر ندارد زیرا در این گونه موارد نیز هزاران مجهول برای او وجود دارد که توضیح داده خواهد شد، قرآن کریم نیز در این باب ده ها مورد به صراحت اعلام نموده است : إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ [1] ، هما نا تنها او درمورد آسمان ها وزمین غیب میداند و علم غیب در انحصار خداوند است، به طور مثال اگر در هما ن مورد فوق بخواهیم بیان کنیم که انسان پسر بودن یادختر بودن جنین را تشخیص می دهد باید بگوئیم علاوه بر آن مورد جزئی نسبت به یک جنین که انسان علم به آن پیدا نموه است ، تنها پرودگار عالمیان می داند ،میلیون ها سال آینده چه افرادی در پشت این جنین رشد خواهند کرد ودر رحم کدام مادران پرورش خواهند یافت وکجا متولد خواهند شد نحوه تولدشان چگونه خواهد بود ،اسامی آنها چیست ، چند سال عمر خواهند کرد ،جایگاه اجتماعی آنان چه خواهد بود ، رنگ چهره ، موی سر ،اخلاق ، رفتار ، شغل ، چگونگی ،ازدواج ، تعداد نفس ها ، ضربان قلب ،نحوه زندگی ،مریضی ، زمان فوت ومحل دفن آنهارا باهزاران موارد اختصاصی ومنحصر به فرد هرکس چیست ؟ ، چیزی که انسانها همیشه از علم به آن عاجزند. (البته برخی افراد همانند انبیاء وائمه ع) به اذن خداوند می توانند علم به آینده داشته باشند اما این یک استثناء است آنهم بااراده پروردگار تحقق می یابد ) لکن باب علم نسبت به گذشته را برای انسان باز گذاشته است وبرای رسیدن به آن برنامه ها و دستورالعمل هائی را صادر فرموده است که ، یکی ازآنها آموزه های اخلاقی تربیتی اسلام درمورد سیر وسفراست ، فسیروا فی الارض[2]،مسافرت های هدف مند، هجرت برای خدا،وبه فرموده امیرالمؤمنین ع) وسر فی دیارهم و آثارهم[3] ، هجرت برای دیدن آثار وافعال واعمال گذشتگان ،هجرت برای شناخت ومعرفت ،برای عبرت گرفتن ، برای اندوختن پند واندرز ، برای تصمیم نسبت به آینده تاریخ ، برای بهتر زیستن ،برای فردائی روشن همراه با آگاهی وبصیرت ، سیر دونوع است گاهی سیر فکری است ،یعنی انسان در گوشه ای می نشیند، بدون رنج سفر،پرداخت هزینه مادی و صرف وقت ، باخودش خلوت می کند ،تمرکز می نماید فکرش را در همه دنیا از اول خلقت تا امروز سیر می دهد ،آثار دیگران را بررسی می کند، زندگی ستمگران وجباران تاریخ وسرنوشت آنها می بیند ، حرکت انبیاء واولیاء وصالحان را از نظر می گذراند ،وجه مشترک آنان فناء ظاهری است ،مرگ همه را به کام خود کشیده ودر زیر خاک پنهان نموده است ، لکن قضاوت تاریخ بر زبان مردم، لعن ونفرین برای بد کاران و ستمگران است و یاد خیر و نیک برای ، نیکان که هریک، تا ابد باقی است، و نوع دیگر، سیر جسمی وفکری باهم است ، ودر برخی موارد ، اهمیت این نوع از سفر به حدی می رسد که خداوند برمبنای حکمت متعالیه خود آن را لازم دانسته وسفررا الزامی واجباری قرار می دهد ، مانند وجوب سفر حج برای افراد توان مند ،وبه راستی که یکی از بهترین سفرها است ،سیر جسمی وفکری باهم ، تمرین جسم است همراه با تفکر وتعقل واندیشه ، ودر این لحظه دست نیاز به درگاه او برآورده ودعا می کنیم ، واز خداوند می خواهیم که ، تا زنده ایم ، هر سال قسمت کند وپس از فوت با پیامبرش ص) محشور گرداند، خدای بزرگ و کریم براین بنده ناچیز ،این حقیر سراپا تقصیر ،منت نهاد و اولین توفیق تشرف را در سن بیست ونه سالگی سال هزار وسیصد وشصت وسه هجری شمسی در جمع دوستان بسیار خوبی نصیبم کرد واکنون حدود سی سفر به عنوان روحانی وخادم زائرین مشرف شده ام ،تجارب واطلاعاتی نیز به دست آورده ام ،یکی از چیز هائی که دراین سفر زیبا وپر برکت ، مردم بی صبرانه ، مشتاق شنیدن آن بودند تاریخ اماکن متبرکه مکه ومدینه وفلسفه وجودی آنها بود ، نظر به اینکه اینجانب نیز برحسب وظیفه این مطالب را در جمع زائرین کاروان ها بیان می کردم، این اطلاعات اندک وناقص ، مورد استقبال واقع شده و تعداد زیادی از دوستان و هم سفری ها پیشنهاد می کردند آنهارا جهت بهره برداری بیشتر مکتوب نمایم ،لکن شدت کار ها ی روز مره ومسؤلیت های اجرائی ، کمبود وقت ونبودن فرصت این اجازه به من نمی داد،در نهایت تصمیم گرفتم در حا شیه همه امور ،اقدام به جمع آوری نوشته ها ویاد داشتها ی متفرقه خود نموده و دریک سفر غیر جسمانی خود را به عنوان روحانی کاروان درجمع زائرین حرمین شریفین فرض نموده، حرکت نوشتاری خود را آغاز کنم وهم گام با آنها مطالبی را اعم از مشاهدات عینی ، تحلیل ها و برداشت ها ی شخصی با استفاده از منابع تاریخی و روائی مکتوب نمایم واین نوشته را با همین عنوان نام گذاری کنم ، به یقین این اثر دارای نقایص فراوانی است ، که آن را با دیده اغماض خواهید نگریست وانتقادات وارشادات سازنده خود را جهت تکمیل آن از ما دریغ نخواهید فرمود،
آغاز سخن
به نام نا می او، به نام خالق هستی،به نام خالق انسان ، به نام خدای آدم وحوا، آنگاه که از نعمت بهشت محروم شدند،دراوج تنهائی وغربت بی پناهی، در کوه و بیابان سرگردان وحیران بادلی شکسته واشکی جاری سردرگریبان خودنهاده، پیشانی عبودیت بر زمین سائیده وفقط اورافریاد می کردند وپاسخ آرامش بخش وی توسط ملک وحی به همه ناامیدی ها ،غربت ها ، دل شکستکی ها، وسرگردانی ها پایان داده و به آنها روحی تازه بخشید، دست آنهارا گرفته به جبل الرحمه ووادی عرفات رهنمون گردید ، به نام خدای نوح آنگاه که کشتی اش پس از تلاطم فراوان وپیروزی برهمه بد خواهان،ونابودی کفروشرک جهانی، بر آبها ی نیلگون آرام گرفت ،به نام خدای ابراهیم ع) آنگاه که به امراو برای قربانی فرزندش آماده شد ، کارد بر گلوی هستی خود گذاشت وذبح عظیم را هدیه گرفت ، به نام خدای محمد ص)آنگاه که خون از پیشانی مبارکش جاری بود وپیوسته می فرمود ،قولوا لااله الا الله تفلحوا ،ومزد رسالتش را حب اهل بیتش قرار داد ،به نام خدای علی ع) فرزند کعبه آنگاه که به جرم عدالت خواهی، خون سرش درمحراب عبادت، محاسنش را رنگین کردو لحظه شهادتش رافوز عظیم دانست، وبه نام خدای فاطمه س) آنگاه که باپهلو ی شکسته ودستی لرزان، درمیان خون وآتش ،با ناله ای حزین ،تنها فضه را صدا زدو همچنان تاآخرین نفس از ولایت دفاع کرد ،وبه نام خدای حسین ع) آنگاه که درصحرای گرم کربلا،سر برنیزه غریبی گذاشت وباندای هل من ناصر خود، همه آزادگان دنیارا درطول تاریخ، به نبردحق علیه باطل فراخوانی کرد،ودر کمتر از نیمه روزی هفتادودوتن از بهترین یاران خود را درراه رضای حق قربانی کرد وخم به ابرو نیاورد ،وبه نام خدای زینب س)آنگاه که پرچم رسالت خون شهدا ی کربلا وتمامی شهدای اسلام را در طول تاریخ بر دوش کشیده وفریاد یابن الطلقای اوخطاب به یزید یان، هنوز گوش سر دمداران کفر وشرک جهانی و طاغوت ها ی زمان را می لرزاند.زینبی که، از قدرت های شیطانی وکاخ های سربه فلک کشیده آنها، نهراسیده وظلم و خشم آنان را باصدای رسای مارأیت الا جمیلا پاسخ می دهد ، و به نام آنکه هستی همه موجودات از اوست ، او که آدم راخلق کرد وکعبه را آفرید وآنرا خانه خود نامید ، وهمه انسان ها را تا آخر عمر دنیا توسط خلیلش ابراهیم به آن فراخوانی کرد ، وامنیت همگان را در آن تضمین نمود ، اوکه روح مجرد را در کالبد خاکی انسان دمید وآنرا متعلق به خود اعلام کرد وهمه ملائک را به تعظیم وسجده در برابر آن فرمان داد ومتمردین را شایسته مقام قرب خود ندانسته آنهارا ازرحمت خویش دور ساخت ، او که ذات اقدسش خواست تا بار دیگرشاهد حضور انسان درمقام عرفان و عبودیت با شد ، یعنی تبلور انسان باهمان روح خدائی ، همان روح مجرد ، روح جدای از هر گونه شرک وخود پرستی وآلودگی های جسمانی ، باهمان صفا وصمیمت ویکدلی ویکرنگی اولیه ، حج را بر او مقرر ساخت ، تازمینه حضورش فراهم گردد ، تا بار دیگر انسان غرق در لذات مادی و دنیوی وغافل از معنویات ، ندای ابراهیم را شنیده ، بیدار شود ، به خود آید ، نبرد بی امان خود را علیه دشمن قسم خورده، یعنی شیطان درون وبرون شدت بخشیده ، به مظاهر مادی پشت پا زده ، خاضع گردد، خود را بشکند ، حلالیت بطلبد ، اموال خودرا پاک کند ، از گناهان توبه کرده ، تعلقات دنیوی را دور بریزد ، باسر وپا ی برهنه ولباس بی آلایش کفن لبیک گویان به سوی اوحرکت کند، زیرا خانه او پناه گاه همه انسانها است ومایه امید تمامی آنها ، چه آنکه ،اورب ناس است وملک ناس، واله ناس، وخانه او خانه ناس است، یعنی، خانه مردم ،وبرای همه مردم، همانطورکه در کتاب آسمانیش می فرماید:
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَ هُدًى لِّلْعَلَمِین
فِیهِ ءَایَت بَیِّنَتٌ مَّقَامُ إِبْرَهِیمَ وَ مَن دَخَلَهُ کانَ ءَامِناً وَ للَّهِ عَلى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ استَطاعَ إِلَیْهِ سبِیلاً وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌّ عَنِ الْعَلَمِینَ[1]
نخستین خانه اى که براى مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکّه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. در آن، نشانههاى روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن [خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و براى خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایى رفتن به سوى آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بىنیاز است
[1] - آل عمران ،آیه 79
تاریخ اماکن مکه ومدینه(2): ازکتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی