تاریخ اماکن عتبات عالیات (68) از کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی


80860015015857239427.jpg;

[4] - مأمون عباسی درسال 170هجری قمری متولد شد. مادرش کنیزی ایرانی به نام مراجل بادغیسی است ،درآن زمان باد غیس یکی از شهرهای ایران بوده وامروزجزء افغانستان است،وی پس از تولدمادرش را ازدست داد ، مأمون در کودکی به آموزش علم و ادب پرداخت و در نوجوانی ادبیات عرب و فقه و تاریخ را به حد کمال آموخت.هارون الرشید در سال 174 هجری قمری در حالی که دو پسرش محمد امین و عبدالله مأمون همراهش بودند، عازم مکه شد، گروهی از فقها و قاضیان و فرماندهان لشکر نیز وی را همراهی می کردند، پس از مراسم حج برای آن دوفرمانی نوشت که ابتدا محمد امین وپس از او عبدالله مأمون ولیعهد هستند، و نامه ها را به امضای فرزندان خود و همه رجال کشوری و لشکری رساند و در داخل کعبه آویخت کرد.و در سال 182 هجری قمری برای فرزندش مأمون از مردم بیعت گرفت و او را ولیعهد امین قرار داد، و از همدان تا آخر خراسان را به او واگذار کرد. و اعلام کرد که بعد از امین، مأمون به خلافت بنشیند،بنا بر این پس از درگذشت‌ هارون در سال 193هجری قمری پسرش محمد امین به خلافت رسید. امین پس از مدتی که از خلافتش گذشت با برادرش مأمون که والی مرو بود دچار مشکل شد. تا اینکه سرانجام امین دستور داد ، نامه پدرش هارون را از کعبه پایین آوردند وآن را پاره کرد ،وبرادرش مأمون را از ولایتعهدی خلع کرد و برای پسر خودش موسی بیعت گرفت ، مأ مون نیز به این اقدام واکنش نشان داده وبین آنان درگیری به وجود آمد درنهایت سپاه مأمون پس از محاصره بغداد، امین را اسیر کردند و به قتل رساندند و سر او را به مرو نزد مأمون فرستادند، واین جنگ به نفع مأمون به پایان رسید، بدین وسیله مأمون در سال 198 هجری قمری پس از قتل برادرش ، امین ، زمام امر خلافت عباسی را به دست گرفت، وی جهت جلب نظروهمکاری علویین وفرونشاندن شورش های آنان وکنترل فعالیت های امام رضا( ع) وجداکردن ایشان از مردم، وده ها ایده باطل دیگر جهت تثبیت حکومت خود، درسال200 هجری قمری امام رضا (ع) را از مدینه به مرو احضار کرد. ابتدا بنا به نقلی خلافت را به حضرت پیشنهاد کرد. امام (ع) خلافت را رد کرد. سپس مأمون گفت: اگر خلافت را نمی‌پذیری ولایتعهدی را باید قبول کنی، امام رضا (ع) شدیداٌ امتناع کرد، سرانجام مأمون امام رضا( ع) را تهدید کرد. حضرت به ناچار و با قرار دادن شرطهایی از جمله عدم دخالت در هیچ یک از عزل و نصب‌ها و مسائل حکومتی این پیشنهاد را پذیرفت،مأمون تمایل روحی و فکری خودرا به تشیع ابراز می داشت و در جلساتی که امام رضا( ع) شرکت می‌کردند و شیعیان حضور داشته‌اند، دم از تشیع می‌زد، امام رضا (ع) پس از آمدن به مرو توانست با اجرای برنامه ای خردمندانه و رفتاری جالب و نمونه راه هر گونه فرصت طلبی را بر مأمون ببندد. مأمون نیز چنان با یأس و سرافکندگی روبرو شد که به ناچار به کشتن امام ع) روی آورد واین ننگ ابدی را برای خود خرید. وی هنگام اقامت در مرو لباس سیاه که شعار عباسیان بود را درآورد و لباس سبز که شعار علویان بود را پوشید. بنی عباس از این اقدام مأمون خشمگین شدند،مأمون به منظور حفظ حکومت خویش پس از شهادت امام رضا( ع) در سال 204 به بغداد آمد. لباس سبز را دور افکند و مجدداٌ لباس سیاه پوشید.مأمون در سال 218 هجری قمری با سپاه بزرگی برای جنگ به طرف روم لشکرکشی کرد، و بعد از فتح چند حصار جنگی، فاتحانه به طرف شام در حرکت بود، تا وقتی که به ناحیه بدندون درناحیه طرطوس نزدیک دریای روم رسید، سرزمین خرم و زیبا و چشمه های آب نظرش را جلب کرد. مأمون امر کرد سراپرده مخصوص او را روی چشمه ای برپا کردند. اما در همان مکان مأمون مریض شد و تب لرز شدیدی او را فراگرفت. برخی علت مریضی وی را دیدن ماهی بسیار زیبا وکوچک درون همان چشمه ذکرکرده اندکه توجه مأمون را جلب کرد وبرای صید آن جایزه تعیین نمود ، با اینکه آب به شدت سرد بود یکی ا ز سربازان خود را داخل چشمه انداخت وماهی را گرفت وبه مأمون نشان داد همینکه مأمون خواست آنرا بگیرد ماهی خود را تکانی داد وداخل آب پرید ،مقداری آب به سر وصورت مأمون پاشید،از آن قطرات آب لرزه وسرمای عجیبی بروی غالب شد ،طوری که هرچه آتش روشن می کردند ولباس گرم به او می پوشاندند فایده ای نداشت ،سرباز مجدد داخل آب رفت وماهی را صید کرد وطبخ نمود لکن مأمون قادر به خوردن ذره ای از آن نشد،پزشکان به معالجه او پرداختند لکن مؤثر واقع نشد، مأمون دریافت که عمرش به آخر رسیده است، دستور داد اورا در جای بلندی قرار دهند تا یک بار دیگر لشکر عظیم خود را به بیند، اوپس از نگاهی حسرت آمیز به نیروهای تحت امر خود ،در آخرین لحظات زندگی گفت: یا من لا یزول ملکه ارحم من قدزال ملکه ، یعنی ای کسی که پادشاهی او زایل نمی شود رحم کن به کسی که حکومتش به پایان رسیده است ، سرانجام وی پس از بیست سال وپنج ماه وبیست وسه روز حکومت درسال 218 هجری قمری بعد از گفتن جمله فوق جان سپرد. جنازه او را به طرطوس حمل کردند و در منزل خادم هارون الرشید دفن نمودند . قبر او هم اکنون در طرطوس کنار مرز ترکیه و سوریه نزدیک دریا موجود است .

[5] - ام الفضل دختر مأمون بود ،وی در بغداد نامه اى براى امام جواد(ع) نوشت، و آن حضرت را به بغداد احضار کردو دختر خویش ام الفضل را که نه ساله بودبه ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد تا مراقبی دائمی و از درون خانه، بر امام گمارده باشد .مأمون همچنین می خواست با این وصلت علویان را از اعتراض و قیام بر ضد خود باز داشته، خود را دوستدار و علاقمند به آنان نشان دهدامام جواد نیز بخوبی از دسیسه های مأمون آگاه بود و با علم وآگاهی جهت مصالحی به وصلت با دختر وی رضایت داد .برای پذیرش این وصلت از سوی امام دلایلی ذکر شده است، از جمله : حفظ شیعیان از دسیسه های کینه توز انه مأمون،پس از مرگ وی، معتصم عموی ام الفضل وجعفرپسر مأمون وام الفضل بر قتل آن حضرت هم داستان شدند . یکی از علت های آن، این اندیشه شوم بود که مباداخلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود .

ازاین جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو ،زن دیگرش مادر علی الهادی (ع) فرزند خود را بر تو ترجیح می دهد .وی که بچه دار نمی شد تحت تأثیر حسادت قرار گرفت وآزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید آنگاه این دو نفر سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستادند و ام الفضل ، آنها را به شوهرش خوراند .چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد ورنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت امام نهم آخر ماه ذیقعده سال ۲۲۰ هجری به سرای جاویدان شتافت . مزار مطهر وی در کاظمین است

تاریخ اماکن عتبات عالیات (68) از کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.